قوله تعالى: إنا نحْن نحْی الْموْتى‏ ماایم که زنده کنیم مردگان را، و نکْتب ما قدموا و مینویسیم هر چه پیش میفرستند، و آثارهمْ و نشانها و رسمها و نهادها که مى‏نهادند، و کل شیْ‏ء أحْصیْناه و همه چیز را دانسته‏ایم و شمرده، فی إمام مبین (۱۲) در لوح محفوظ آن پیشواى روشن پیدا.


و اضْربْ لهمْ مثلا ایشان را مثل زن و همسان ساز، أصْحاب الْقرْیة مردمان آن شهر را، إذْ جاءها الْمرْسلون (۱۳) آن گه که بایشان آمد فرستادگان.


إذْ أرْسلْنا إلیْهم اثْنیْن فرستادیم بایشان دو تن، فکذبوهما دروغ زن گرفتند ایشان را هر دو، فعززْنا بثالث قوى کردیم آن دو رسول بآن سه دیگر، فقالوا إنا إلیْکمْ مرْسلون (۱۴) ایشان را گفتند ما بشما فرستادگانیم.


قالوا ما أنْتمْ إلا بشر مثْلنا گفتند نیستید شما مگر مردمى همچون ما، و ما أنْزل الرحْمن منْ شیْ‏ء و فرو نفرستاد خداى هیچیز، إنْ أنْتمْ إلا تکْذبون (۱۵) نیستید شما مگر دروغ مى‏گویید.


قالوا ربنا یعْلم گفتند خداوند ما میداند، إنا إلیْکمْ لمرْسلون (۱۶) که ما بشما فرستادگانیم.


و ما علیْنا إلا الْبلاغ الْمبین (۱۷) و نیست بر ما مگر پیغام رسانیدن آشکارا.


قالوا إنا تطیرْنا بکمْ گفتند ما بشما فال بد گرفتیم، لئنْ لمْ تنْتهوا اگر باز نشوید ازین سخن، لنرْجمنکمْ شما را بسنگ بکشیم، و لیمسنکمْ منا عذاب ألیم (۱۸) و بشما رسد از ما عذابى دردنماى.


قالوا طائرکمْ معکمْ گفتند آنچه شما از ان میترسید آن با شماست، أ إنْ ذکرْتمْ باش از بهر آنکه شما را پند دادند دروغ زن میگیرید؟ بلْ أنْتمْ قوْم مسْرفون (۱۹) بلکه شما گروهى گزاف کاران‏اید.


و جاء منْ أقْصا الْمدینة و آمد از دورتر جاى ازان شهر، رجل یسْعى‏ مردى شتابان، قال یا قوْم اتبعوا الْمرْسلین (۲۰) گفت اى قوم بر پى این فرستادگان ایستید.


اتبعوا منْ لا یسْئلکمْ أجْرا بر پى ایشان ایستید که از شما مزدى نمیخواهند و همْ مهْتدون (۲۱) و ایشان بر راه راست‏اند و بنشان راست.


و ما لی لا أعْبد الذی فطرنی و چه رسید مرا که نپرستم آن خداوند که مرا آفرید؟ و إلیْه ترْجعون (۲۲) و شما را همه با او خواهند برد.


أ أتخذ منْ دونه آلهة من فرود از الله خدایان گیرم؟ إنْ یردْن الرحْمن بضر که اگر رحمن بمن گزندى خواهد، لا تغْن عنی شفاعتهمْ شیْئا بکار نیاید مرا با من بودن ایشان هیچ، و لا ینْقذون (۲۳) و مرا ازان گزند نرهانند.


إنی إذا لفی ضلال مبین (۲۴) آن گه که من چنین کنم پس من در گمراهیى آشکارا باشم.


إنی آمنْت بربکمْ فاسْمعون (۲۵) من بگرویدم بخداوند شما که یکتاست همه بمن نیوشید.


قیل ادْخل الْجنة او را گفتند در رو در بهشت، قال یا لیْت قوْمی یعْلمون (۲۶) گفت: کاشکى قوم من دانندى.


بما غفر لی ربی بآنچه بیامرزید مرا خداوند من، و جعلنی من الْمکْرمین (۲۷) و مرا از نواختگان کرد.


و ما أنْزلْنا على‏ قوْمه منْ بعْده و فرو نفرستادیم بر قوم او پس او، منْ جنْد من السماء هیچ سپاهى از آسمان، و ما کنا منْزلین (۲۸) فرو نفرستادیم بر ایشان هیچ عذابى.


إنْ کانتْ إلا صیْحة واحدة نبود مگر یک بانک جبرئیل فإذا همْ خامدون (۲۹) که همه بیکبار مرده شدند.


یا حسْرة على الْعباد اى دریغا بر رهیکان، ما یأْتیهمْ منْ رسول نیامد بایشان هیچ فرستاده‏اى، إلا کانوا به یسْتهْزون (۳۰) مگر برو افسوس میکردند.